عکس های امیرعلی
سلام عسل مامان من اومدم تا خاطرات این چند وقت را که برات ننوشتم و بنویسم از تولد یک ماهگی که من و تو بابایی و عمه و باباجونت(بابای بابا)رفتیم اصفهان و کلی خوش گذشت اولش خیلی استرس داشتم چون تا حالا با بچه کوچیک مسافرت نرفته بودم اما انقدرها هم که فکر می کردم سخت نبود شما هم مامانی زیاد که نه کم اذیت کردی و تو راه برگشت از اصفهان هم به نطنز رفتیم و کلی خوش گذشت و بعد از اصفهان در هفتم مهر وقتی که تولد امام رضا بود و شما چهل وشش روزتون بود من و بابایی و شما و مامان جون(مامان مامان)رفتیم مشهد اونجا خیلی خوب بود ولی تو راه برگشت شما ما رو حسابی اذیت کردی و گریه کردی بعد از دو که از مشهد اومدیم بعد ظهر من وبابایی شما رو بردیم پیش دکتر که ببینیم چرا انقدر گریه می کنی جیگر مامان شما دل درد داشتی بعد با دارو اروم شدی شنبه هم دو ماهگی شما تموم میشه و باید بریم برات واکسن بزنیم من خیلی استرس دارم چون میگن تا سه روز شما تب میکنی وای خدای من چی می خواد بشه.الانم بعضی از عکس هات رو که تا الان ازت گرفتم رو برات میزارم عشق مامان. عکس امیرعلی در شش روزگیش وقتی زردی داشت و تو دستگاه بود. امیرعلی خوابلو قربون اون خوابیدنت که همیشه دستت بالا می گیری امیرعلی تو چهل ستون اصفهان