امیرعلی عشق مامان و باباشامیرعلی عشق مامان و باباش، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

امیرعلی عشق مامان بابا

تولد امیرعلی

1392/4/2 16:00
نویسنده : مامان امیرعلی
531 بازدید
اشتراک گذاری

سلامپسر مامانی می خوام خاطرات این چند روز و یک دفعه برات بنویسم الان که دارم این مطلب می نویسم شما خوابید و من فرصت کردم بیام پای کامپیوتر و برات بنویسم.یک شنبه 1391/05/15 من و مامان جون و دایی رفتیم بیمارستان مردم و پیش خانم دکتر سیما رضایی که نوبت زایمانم مشخص بشه و ایشون هم تاریخ1391/05/22رو تاریخ زدن و من یه حسی داشتم هم دوست داشتم زودتر بیست و دوم بیاد و هم یه حس ترسی.شب قبل از بیست و دوم شب قدر بود ومن خیلی استرس داشتم همش بغض می کردم و چند دفعه هم گریه ام گرفت خلاصه هر طوری بود ساعت 5صبح شد قبلش من وبابایی از اتاقت فیلم گرفتیم و مامان جون ودایی اومدن دنبالمون و مامان جون من و از زیر قران رد کرد رفتیم بیمارستان.بابایی کارای پذیرش و انجام داد و من رفتم تو اتاق عمل و پشت در اتاق عمل بابایی و مامان جون و عمه و خاله من بود و ساعت 8:30 صبح شما با عمل سزارین به دنیا اومدی شب اول شما حسابی گریه کردی و بیمارستان رو روی سرت گذاشته بودی.بعد از دو روز شما رو بردیم برای ازمایش زردی که زردی شما روی 11بود و گفتن فردا دوباره بیارید برای ازمایش و فردا زردی شما رفت روی 14و ما حسابی نگران شده بودیم که رفتیم دکتر قرار شد شما بستری بشد اما بعد از چند لحظه دکتر گفت نامه میزنم و برید دستگاه بگیرید بیارید خونه و شما فردای اون روز عدد زردیت اومد روی 11 و دو روز بعد عدد زردیت رفت روی6 و جمعا شما چهار روز توی دستگاه بودید وخلاصه تا الان هم حسابی وقت مامانی گرفتید و فرصت هیچ کاری رو به من نمیدید اما دعا می کنم زودتر بزرگ بشی و فرزند سالم و صالحی باشی و من و بابایی حاصل زحماتمون ببینیم.انشااله.اینم عکس اولین روز به دنیا اومدنت تو اتاق عمل.                             اینم عکس دو روزگی امیرعلی وقتی که خواب بود

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابای ملیسا
6 شهریور 91 1:24
با سلام . وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه . وبلاگ ملیسا خانم هم با بیش از ده عکس به روز شد . خیلی خوشحالمون می کنید اگر تشریف فرمایی کنید و با نظرات قشنگتون کلبه محقر و کوچیک ملیسا جوون رو منور و نورانی کنید . منتظر شما و نظرهای قشنگتون هستیم.